لنط به شبهای بدستا
به دردی که من دستا
به دادم نمی رسید
ربطی
آوار شد خانم
مندم غریبانه
لنط به بی کسی
قلب من
اینچنین آسان نمی لرزید
به عشقه تمام
غمهایش نمی رزید
دنیا را بردی همراهت به نبودی
دنیا رم شد مگر تو چند نفر بودی
من همانم که دل از دنیا بریدم
با غمت آتش به بارم می کشیدم
هرچه خواستی خواستم عشقی ندیدم
حاصلاتم را چرا یاد دستم مانده
خستها من را به پایانم رسانده
بی وفا مهروبه پایان دستم مانده
قلب من
اینچنین آسان نمی لرزید
عشقه تمام
غمهایش نمی رزید
دنیا را بردی همراهت به نبودی
رم شد مگر تو چند نفر بودی