درگاهت لیلی خود فیده نکردم
با خجالم از چشم تو گلایه کردم
از خود چه بی خود می کند
نگاه تو هی می برد
سبره مرا مجنونه تا می هم نشید
لیلی من یک دم ببین حاله مرا
از دریانه سرسانم که من در قلب تو جن میدم
در یه آبشی زیبای من قرغه
نگاهت می شدم
مغرور نشو جانان من
حالا که دل در دست توست من که به تو رو می زنم
تنها به شوق دیدن تو
دیوانه مرا به دست کیسه پردی
دیوانه رفتی مرا با خود نباردی
دیوانه مرا به دست کیسه پردی
دیوانه
رفتی مرا با خود نباردی
از دریانه سرسانم که من در قلب تو جن میدم در یه آبشی زیبای من قرغه
نگاهت می شدم
مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست
من که به تو رو می زنم تنها به شوق دیدن تو
دیوانه مرا به دست کیسه پردی
رزا بهرام
رزا بهرام