توی این فصل قمنگی
شبیه برگ خزونم
مثل خوشگیدن برگم
با سرفتن
نیمه جونم
تن تلخیو چشیدم
رنگ خوشبختی ندیدم
مثل پاییزی که میره از دل دنیا بریدم
همیشه تو دستای با زخمی میشه پرقولم
دل نبستم به کسی که ردش از من و خیالم
هیچیکی از من نمیپرسه
چجوریه سهوله
من که درگیر عشق و عارض های ما حالم
نکنه رسیه زندگی من
برم از حرف نگفته برم از
وحشت رفتم
مثل یه درفته پیرم
که همیشه سر روحم
هرچیکی دلش میگیره من واسه یه تکیه گاهم
همیشه تو دستای با
زخمی میشه پرقولم
دل نبستم به کسی که ردش از من و خیالم
هیچیکی از من نمیپرسه
چجوریه سهوله
من که درگیر عشق و عارض های ما حالم