Lời đăng bởi: 86_15635588878_1671185229650
من هاژ قربان شلیمانی هستم از روستای علیاباد
حالا آقایان
تقاضی کردن من هم چند شعری هستم در خدمتش هستم
دستانی که میخواهم شروع کنم به نام زهره تاهر هست
چون آشغش زهره هست پسره هم تاهر
این در قردق و قرباخ سکناشون در اونجا بود
این دختر پسر با هم آشو محشو بودن
و اموی این هم حاتم سلطان باشه با اینا قرزی داشت مخواست دخترشو بی نده
چند مراتبه ای را خواستن اعدامش بکنن
دختره واسطه فرستاد کسانی دیگر آمدن این را از شهر دوندن این فراف کرد
کم دیش سال رفت در ممکنه قرباد
در یک جایی این نفری مثلا در خانه شاگر شد و در اونجا
یک باقی داشت روزی یک رفت تو باقش
هم سیحات میکرد تو باقش آمد کنار لب و حوز نشست دید که
وقت بهار است و اردو به هشت اول خردات ماه گلا بات
شده بل بلم روی گل عشق مازی میکنه میاد باید پایین
از این زاغ های خردی روی گل نشسته یک برگ گل
افتاد پایین یعنی همین زاغ خرد این افتاد پایین
بل بله قرش آمدی زاغ را کشت و این پر گذاش رویش واز
مجددن آمد خوب بود و دیگر خلاس شد دیگر وانمش ده
دو مراتب سی مراتب ده مراتب تکرار کردی باد زد و آمد پایین
این قرش آمد رفت بالا جغ کشت خودش رفت زد به توی بوته بوته گل
گلم که همه ش خاره روی سینه ش یک خاری فروش شد و جان تصدیم کرد
این بابا تاهر این جنازه بل بل را در پیشش گذاشته و این شعرانم میگه
بنده مرد میکنه ببین چه میگه شاعرم نظم کشده بنده میگه