حرفای تکراری
عشقای کوتا با سنهایی
بسته ادامه ایرا
پر رایی رو میرم
روبه سرابه
خستم از این عشقایی که
مثل یه هبابه
ولی تو این دنیا
یکی باید باشه
که با همه ی وجودش با من هم راشه
تارا نمیشناسم ولی تا مونش نیه
که توی قلب من جاشه
یه روزی میاری دی این که بخوای
داره راه هم قرار میگیری
دستای من رو مکم میگیری
با هم دیگه
سمت خوشید میری
یه روز نمیره
که نیبینم دارا عمرم میگذره
وقتی خیلی وقتها دنهایی بهتره
وقتی کل بار تجربه
میشه پرست شکست
فقط باید به امیده یه موجزه نشست
ولی تو این دنیا
یکی باید باشه
که با همه ی وجودش با من هم راشه
تارا نمیشناسم ولی تا مونش نیه که توی قلب من جاشه
یه روزی میاری دی این که بخوای داره راه هم قرار میگیری
دستای من رو مکم میگیری با هم دیگه
سمت خوشید میری