دیدم تو خواب وقت سهر
شهزاده زرین کمر
نشسته بر عصب سفید
میومد از کوح و کمر
میرفت و آتر
میرفت و آتش به دلم میزد نگاهش
کاش که دلم رسا بشه دریا بشه این دو چشم پرامم
روزی که بختم با بشه
بیدا میشه اون که اومد تو خوابم
شهزاده رویای من
شاید تویی
اون کس که شب در خواب من آید تویی
تو
از خواب شیرین
ناگهریدم او را ندیدم
دیگر کنارم به خدا
جانم رسیده از گست برلب
هر روز و هر شهر در انتظارم به خدا
دیدم تو خواب وقت سهر
شهزاده زرین کمر
نشسته بر عصب سفید
از کوحا کمر میرفت و آتش به دلم میزد نگاهش
میرفت و آتش به دلم میزد نگاهش