من پام و پست نمی کشم از تو
با این که قلبم قرغ آتیشه
این جا همون جایی که کلن
فرق نداره آخرش چی شه
تصمیم من در مورد فردا
هر جا زمدوری عوض می شه
باید نباید های این دنیا
با عشق
بد جوری عوض می شه
تو بغض کردی از سؤال من
من چیزی نگفتی چون خدایی تو
من یک سؤال ساده پرسیدم
پنجاه سالم شه کجایی تو
جز عشقی
که چشماتو پر می کرد
چیزی نگفتی و از به حاله چه
حتی نتونستی بگی عشقم حالا بذار پنجاه ساله چه
نزدیک نزدیکی به منم ما این سالها سالای دوری بود
اونکندم کنارت که مرز من و تو سال نوری بود
اینا که برسیدم از عطی کاش یک روز از عشق ساله چه
چیزی نگه راحت از عدرت شه سی ساله
ته حشتات ساله چه
چند وقت با هم زیر یک سخفیم هر ساعتش چند سال من تنهام
یک روز قبل از رفتنم میری ست سال بعد از رفتنت اینجا
اینا را گفتم چون قسم خوردی با من تمام قوم میمونی
اینا را میپرسم از امرد چی چون من که میدونم نمیمونی
نزدیک نزدیکی به منم ما این سالها سالای دوری بود
عمری رو جون کندم کنارت که مرز من و تو سال نوری بود
اینا که برسیدم از عطی کاش یک روز از عشق ساله چه
چیزی نگه راحت از عدرت شه
سی ساله ته حشتات ساله چه