PYM JBZنیستی حتی ساعت رو دیوارستی کتا دست می کشهروتن این دفترها است و فقط گله کردمدلتنگیامو تو دل قاقضای باطله کردمسر سوزن مشتی باشبی شد برگردی کاشبای خوب و بدت بودمدلت هر قلعه قشی داشتسر سوزن مشتی باشبی شد برگردی کاشبای خوب و بدت بودمدلت هر قلعه قشی داشتگیر کردم به این قلبی که تو خیلخهره دلتنگ تباتوی که این خیالتم نیستزور من به ایشگنونشون نمیرسهبودم صافه سو کف دست بودمن بودم دوش بسه همه حرفهاهرچو داشتی گرفت و گیری خودمیه تنی کردم روبه راکاش داشتی یکم معرفتاگه داشتی نمیشودی با هم که بعدکاش داقل یه زنگ بزنیدلت نگت با کنی گوشی رو قردسر سوزن مشتی باشنمیشود برگردی کاشبای خوب و بدت بودمدلت هرقل و قشی داشتسر سوزن مشتی باشنمیشود برگردی کاشبای خوب و بدت بودمدلت هرقل و قشی داشتدلت هرقل و قشی داشت