هر لحظه دلش ریشه
هر روز دلش خونه
این گربه کس کرده آلوده به تاونه
سرما زده ی قهطی در مونده ی فصلی سرد
زخمی شده در جنگ افکار دوست نامرد
من گربه غمگینم
من گربه غمگینم رونقشه ی آرامش
از شرم جهان لبریز شرمنده تر از خواهش
من مادر ده کودک بی شوهر و بی کارم
بابای هزاران درد آبستن آوارم
یک مادر با غیرت در کشمکش تقدیر
تا خواب جهان بیدار یک ناله دامنگیر
نون میزنه تو خونش تا سرخی این گونه
هر شب خواهش دارم
غم نون داره این مادر مردونه
ولگرد خیابونام در حسرت یک خوابم
روبان دو سرمشکی در سمت چپ قابم
تو کوچه تظاهر کرد تو خواب نمیخنده
زخم دلشو هر شب بادرم
وقتی که برادر رفت در خاطره سنگر
این شهر جهنم شد
من موندم خاکستر
من موندم و یک خونه در قهر جنوب شهر
از کودکیم غماند در خاطره هایم زهر
سی سال سگی افسر
افسرده ی دیوانه
یک هیچ پریشونم در حسرت یارانه
چی مونده ازم امروز؟
من حال بدی دارم
تو خونه ی دامادم یک نون خوره سربارم
در فاجه میغلتم
از حادث لبریزم
از گریه که پرمیشم
رو خاطره میریزم
با غربت کرمنشاه
هر ثانیه میلرزم
از گریه در کانکس
از زلزله میترسم
از گریه چشام خونه
با حال بد احواز
یک هنجره خاکی
در حسرت یک آواز
در خاطره منجیل
هر روز از خانه میریزم
در ازا دارم
کرمان تو به خواب آرام
هر ثانیه بیدارم
من بغز فرو خوردم
با مردم آبادان
آباد شدم با خون
آزاد شدم با جان
با خون هزاران مرد
با عشق هزاران زن
گل کردم و گل دادم
رو چین همه
همین دامن
ترکم نکنید امروز
ترکم نکنید امروز
من خون جگر خوردم
هر بار که ترسیدید
ست بار زمین خوردم
در هر نفسم یک درد
در خواب شبم کابوس
در مذهب من جامند
دین و دلم و پابوس
خاک تنمو بردم
خون رگمو دادم
تو سینه من خشکید
کارونم و فریادم
من پرچمم و سبزم
غمگین شده
پش مرده
از دست خودی خوردم
بیچاره سر خورده
در سینه سپیدی بود
کم کم به سیاهی رفت
در حیبت شیر آمد
با جسته ماهی رفت
سرخم کارونم و فریادم
به حلاکت رفت
قرمز به تجاوز مرد
شیرینی من را دوست
از روی تعارض خورد
هر کس که پناه آورد
در شهر دلم جا شد
از ریشه مرا سوزند
آن لحظه که سر پاشد
با مشت دلش کوبید
این خانه ایمن را
یاقی شد و یادش رفت
تصویر رسیدن را
حال بد تهرانم
وقتی که پلاسکو سوخت
وقتی که نگاهش را
از غصه به باران دوخت
از دل هره آمول
تا شرجی هرمزگان
از درد سنندج
تا عشقای بلوچستان
دل واپس بوشهرم
دل تنگ خراسانم
یک عمر پریشانم
یک عمر حراسانم
من کوله بری تنها
در قلب شبی تاریک
ناچار ترم
وقتی فریاد زدی شلیک
من کودک بی بابا
در جمع شما غمگین
من پیش خودم تنها
وضعیت سرسنگین
یک دختر آواره
در لشکر نامهرم
در آینه امروز
خوشکیده ترین نهرم
من پیر زنی تنها
در خانه کهریزک
خوشکیده به در چشمام
کودک ترم از کودک
تزریق سرنگم در دستی
که تو دستاته
چشمای فرو رفته
من کودک ترم از کودک
این غم زده باباته
یک بچه بخ کرده
در گوشه بازارم
چشمم به ترازو ماند
من گریه بده کارم
من خواسته آخر
روی لب اعدامی
سیگارمو میسوزم
دیگر چه سر انجامی
از کارگریهایم
در زبر کف دستم
من پینه پرنگم
زخمی عبدی هستم
ای کاش کمی دارو
ای کاش کمی ارزان
ای کاش که برگردد
لبخندتو قبل از آن
من تعضیه سیمون
مجموعه تنهایی
روی بد تاریکی
یک دختر هر جایی
من غیرت لو رفته
در کشور بیگانه
من درهم و دینارم
تو جیبای افزانه
کفشم که به پاهای
یک بچه دهنوا کرد
تا بیست و نه اسفند
این بچه مدارا کرد
سوره که برگرده
راخه تهجیبم
سرمای زمستونم
ای کاش منم گاهی
میدونی نمیتونم
آلزایمر بابامم
آلزایمر بابامم
وقتی منو یادش نیست
من دوزد نبودم
نه فریاد کشیدندیست
سربازی اجباری
جنگیدن تحمیلی
سرپیچی افراتی
سرپیچی افراتی
مشت و لگد و سیلی
آزادی مشروطه
یک شورشی یاغی
یک خدروی فرسوده
نارنجک اوراغی
همبستر تنهایی
محکوم به بیداری
تاریخم رو گم کردم
روزنامه ی دیواری
کوکتلم و لطف بودم
خاموش ولی وحشی
یک ساده ی ترکیبی
یک واجه ی پنج باری
بخشی از جمجم گندیدم
از جمجم گندیدم
رو موج پریشونی
آجیر خطر بودم
خاموشی قانونی
سرکوب شدم در من
خمپاره ی تزینی
خابیدم و بیدارم
بیهوشی تزمینی
خاموشی تدریجی
سامانه ی سردرگم
تعبیر بدی بودم
در ذهن کج مردم
نفرین شدم انگار
غارت شدم در خیش
یک نام دگر باید
بر ملت کافر کیش
هر موی سپیدم شر
تقویم پر از عصیان
من مادر تاریخم
با حجب و حیاه
ایران
آرام تر از آرام
از خاطرمم
من رچید
در بستر خود
توران
در تخت شما جمشید
باران عصیدی زد
و روح تن و جانم
در سوگ عزیزانم
خابیدم و ویرانم
در سوگ عزیزانم
در بحت و پریشانم
من خاک پر از دردم
من کشوریم
ایرانم
موسیقی