نقمه ی تلقی رو بازداره می خونه باد زیره لنگ
پر شده خص با هم تو سکوت و سیاهی شنگ
دستای با رو تن خاک
می کشن فرشی از فیکر پر پر غمچه پاک
تو دل شمار صورت ما
شاده پنهون پشت پرده ی افرای سرد و سیاه
اما آخر یه روز می ره بام از دلا
پشیده اش بازنی تا به اون بلا
می شینه عشق شا بروی بونه سرخ بلا
وقتی پشید می آد سر می آد غصه ها
دوباره عطر یاد می پیچه هر کجا
چشمای من قضیر می شند دامش نبی گره ها
افرای تیره با شبای سرد و تار
می خان انگار بشن همیشه مندگار
بل با شکستن و با ستون روه اش بی غرار
اما آخر یه روز می ره بام از دلا
پشیده اش بازنی تا به اون بلا
می شینه عشق شا بروی بونه سرخ بلا
وقتی پشید می آد سر می آد غصه ها دوباره عطر یاد می پیچه هر کجا
چشمای من قضیر می شند دامش نبی گره ها
وقتی پشید می آد سر می آد غصه ها دوباره عطر یاد می پیچه هر کجا
چشمای من قضیر می شند دامش نبی گره ها
Đang Cập Nhật
Đang Cập Nhật
Đang Cập Nhật