قصه من گرفت
تو هوای تلخ پاییز
با غروبای غمنگیز
آسمون از گریه لبریز
راهی هم نبود باز دو باره باد و بارون
چی دیگه مونه برامون
ما چه کردیم با دلامون
با خاطراتت میشه هم مرد و هم زندگی کرد
حتی با یادت دیوونگی کرد
اما با عشق با درد
با درد خیلی روزهای مزشت
خاطرهای تو کم نشد
هیچی اونی که خواستم نشد
اونی که خواستم نشد
خیلی روزهای گذاشت ولی غم از دل ما نرفت
بی تو پاییز از این جان رفت
پاییز از این جان رفت
واقعیته
بی تو بارونو نمیخوام
از تو خیلی دور دستان خیلی سرده بی تو دنیا
قصدهای من تو رو میخوام
بدتر از حل از عملان
این حقیقته
آدم ها همیشه تنهان
با خاطراتت میشه هم مرد و هم زندگی کرد
تا با یادت دیوونگی کرد
اما باش با درد
با درد خیلی روزهای مزشت
خاطرهای تو کم نشد
هیچی اونی که خواستم نشد
اونی که خواستم نشد
خیلی روزها گذاشت ولی غم از دلم ما نرفت
بی تو پاییز از این جان رفت پاییز از این جان رفت