هنو خیلی شبام نمیشه صبح
همه حرفا رو نمیشه گفت
هنو با این وضع رو میجنگم
نفس میکشم با یه دل پر
هنو دل میشه برا قبلن تنک
نمیدونم که با خودم تن چندم
دلم میخواد برگردن بچگیم الان
فکر نمیکرم یه روز حسرت چند
هنو یه وقتا میزنه به سرم شب
بگذرم همه چی برم از شهر
بی خیال همه آدم و شهر
نه ایمدن اونا که بام یه قدم نه
دیگه باید خوش باشه دلم به چی
وقتی یستعه دلمونم یه خنده نیست
تویی که لسختی یا پلون بودی
با هم بیا از این حاله بعد بزن بریم
مهم نباشه که اصلا چند سالم هست
دیگه نکنم اصلا به ایچیزی فکر
نبینم خبرهایی که دل میگیره
از هدفهای فردامون ارفت فزنیم
نه از عارضوهایی که تشهی میمیره
از زندگی دارم یا حال خوب تلم
باسه آرامش دیگه رای دور نرم
خوب بودن و دادن به بدی ترجیح
حتی اگه تو خونم اونجا بمون ندن
شادی اصطحاد دل حق مونست
خستم از این همه خسته بودن ولی امشف فقط یارضو کردم
برسه به روی عاشق نسلمونم