که از محلات مردمچطور راضی برفتنش کنمبه خدا سخت دلتنگه میشه صدا خندیدناتبه این سادگی از یادم برهتو از حالم و این دردهای منچیزی نمیدونی ببینیه وقتایی بایددل بکنه آدم برهجایت و حرف میزنم منهر شب با گولهای باخشمیخوام این قلب و دره رمبذارم گوشه یه تختشما نشدت حتی یه باهرمکوچه همون چرا غنیشهکی اصلا فکرشو میکردآخر قسمون این شهجایت و حرف میزنم منهر شب با گولهای باخشمیخوام این قلب و دره رمبذارم گوشه یه تختشما نشدت حتی یه باهرمکوچه همون چرا غنیشهکی اصلا فکرشو میکردآخر قسمون این شهموسیقیکاش میشد باز با این شب به دریا بزنیم قایقش از منچشم زاری مثل اون قدیم ها برم قایم بشم منبعد تو بگو برا کی برم لباس قشنگامو بپوشمتو نمیدونی اما قمت بدسنگینه رو دوشمجایت و حرف میزنم منهر شب با گولهای باخشمیخوام این قلب و دره رمبذارم گوشه یه تختشما نشدت حتی یه باهرمکوچه همون چرا غنیشهکی اصلا فکرشو میکردآخر قسمون این شهجایت و حرف میزنم منهر شب با گولهای باخشمیخوام این قلب و دره رمبذارم گوشه یه تختشما نشدت حتی یه باهرمکوچه همون چرا غنیشهکی اصلا فکرشو میکردآخر قسمون این شهPYM JBZ