یوسفه گم گشته بازاید
بکنان، غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور
این دل غم بیده حالش به شود، دل بد مکن
این سر شوریده بازاید به
سامان، غم مخور
دور گردون، گرد دو روزی بر مراده ما نرفت، غم مخور
دائمان یک سان نماند حال دوران، غم مخور
غم مخور
یرچه منزل بس خطرناک است و مقصد هم خب بس بعید
غم مخور
هیچ راهی نیست، کانران نیست پایان، غم مخور
هی مشون و مید، چون واقف نیست سر غیب، غم مخور
باشدن در پرد بازی های پنهان، غم مخور
یوسفه گم گشته بازاید بکنان، غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور