عشق و عشقی کار دل بلا
کاره تو مازر دل بلا
تو بوچه ی حوض رفتن و گشتن
میدونم کار بی آسله والا
بس که در کشیده رنج فراوون
شده از عشقی سردرگری بود
بس که در کشیده رنج فراوون
شده از عشقی سردرگری بود
جل من دو رنگ دیده همیشه که دیگه تو سینه آروم نمیشه
این روز ها دل واسه من بلا شده که لبم به خنده ای بانمیشه
بس که در کشیده رنج فراوون شده از عشقی سردرگری بود
بس که در کشیده رنج فراوون شده از عشقی سردرگری بود
در کشیده از عشقی سردرگری بود بس که در کشیده رنج فراوون شده از عشقی
سردرگری بود
بس که در کشیده رنج فراوون شده از عشقی سردرگری بود
Đang Cập Nhật
Đang Cập Nhật