چشم...
چشم...
چشم باز شد از صوزش زخمهای پشتم
صدام تار شد در قم حرف های که کشتم
یه تصویر از خاطره میگه گزشت کن
جورشش خون نبرده من دشمنو شکست کن
پسر به پدر گفت جیب خالیه
کاغذ شبیه پول این راحل عالیه
من زورداش میگفت نظار به فرمان
که در جایگا به تو پاین و ببندن
سراسیمه شد گنزد به زندگیم
پرید دهده لح شکستم
صد بگیر
بین پرباز و سقود هست
یک انتخاب درست نشونه بگیری
میخوره بی احتمال
هرچی گفت نفهمید فهمید رخ
بزرگترین دارایید آرام شده
دل گیره
نمیدونم دل میگیره
که یوخت خودم رفتم
آره آره بگو خیلی دیره
چشم...
چشم...
چشم
چشم...
چشم...
چشم
آخه این دل که پیره
چیه میخواد چشم بگیره فقط فکر و خیره
بارون بیا تو خلوطی من آرامش
همه ش حق بود گفتم خوب پایانش
با من بازی نکنه بیا رو باشیم
با هم دیگه از جنس تو باشیم
با جمی دست دادم من شدم دست بم ده دست
تکروی کن راه گروه رسمن شکست
بزرگ شد چیزی نیست با انوان پشت
پشت پا خود از یار هم راه و جوف
من بلند میشم با همه پیچ و خمه راه
چه با من باشی و نباشی در لحظه و گاه
به پشتم قسم همون دفتر نقاشی تو
زبدری زک بر قلب ناجی تو
با من چرایی نگو از چراگاه ها بگو
از خوردن قوت و همناسب آسیها بگو
هنوز اول راه انتهایی نوشته
تو بگو از زیبای دنیا بگن یا این که زشته
دل گیره نمیدونم دل میگیره
گایی و غا تو خودم رفتم آره آره بگو خیلی دیره
چش گیره نمیدونم چش میگیره
آخه این دل که پیره
چیو میخواد چش بگیره فقط فکر و خیره
هزه