PYM JBZ
نصیر تو شدم به شرط آزادی
خاطرت هست به من قوله نرفتن دادی
بیبفاره رفتی از من تو نکردی یادی
دلم گرف مرا صدا کن
به جای خود مرا نگا کن
از این خزان دل جدا کن
بیا مرا صدم رهان کن
دلم گرف مرا صدا کن
به جای خود مرا نگا کن
از این خزان دل جدا کن
بیا مرا صدم رهان کن
موسیقی
از دوری تو مقروری خود بیزارم
این شهر حسود عشقم رو رو بود
موسیقی
رفت یادیم
شاید که تا از دوری من بریده باشی
میمیرم اگر عکس رخ من
در ره گذری جاناتو دیده باشی
دلم گرف مرا صدا کن
به جای خود مرا نگا کن
از این خزان دل جدا کن
از این خزان دل جدا کن
بیا مرا صدم رهان کن
دلم گرفت مرا صدا کن
به جای خود مرا نگا کن
از این خزان دل جدا کن
بیا مرا صدم رهان کن
از این خزان دل جدا کن
از این خزان دل جدا کن
به جای خود مرا نگا کن
از این خزان دل جدا کن