نبودی ریختم به هم
نبودی ریختم به هم
اینگا زندگی متشایتو گیر کرده بد
نبودی ریختم به هم خودم و دنبالت گشتم خونه رو ریختم به هم
نبودی خالی بود جا تا برگردی
دلمو پر طاول کردی
دلت تو راحت کندی
انگاه تو به نادیده گرفتن عادت کردی
ولی یعنوزم ببینم ات قلبم تون میزنه
شعرم قفیه هاش برگرد شد
میکردی رگای قلبم خوش
و این عالم جهانم میگیره رنگ از تو
آهای سکوت تو شبهای من
بگو پایان تموم این شبها که ین
خندم توی توی عشقای من
بگو پایان تموم این عشقا که این
ها میزنم باسه منو رنگ براد درمیارم اشق فقط در یه دل سنگ براد
نه جنگ بامنگته میکنم جنگ براد مقته زقمین زود دلم میشه تنگ براد
میدونی که طولانی نگات کنم خیسه چشام میدونی اگه نباشی تو روزا نیدلش شد
تو ریشمی نباشی منو میکشه باد ممکنه به پاچم هر لحظه زیر فشاد
نمیدونم شایدم نمیدونی که سره ارچی بشه بهم میگی نمیمونی
یه رو فکر میکردم بدون من نمیتونی
الان حتی پیام بیاد ازم نمیخونی
نه منی که میدونی آلم چطوره
تو میدونی که خنده هام واقعا دکاره
منی که بستگی هالم به توه
نداشتم ایچی جزدلی که دارم به خودت
از اینجا تا تا چقدر فاصل هست
گردن من نبودم همش بد اومدیم تا سن هست
بم فکر کن اگه هنو منو یارت هست
براد کل دست های دنیا میشم واسه لمس
تو اکدوم هاسمونی خون بالی رم دیدم اتماه خونی
هنو پناهگاهی سایه بونی ولی بودن من برا تار زمنی
اکدوم هاسمونی قایانم نزدیک ماه خونه
اکدوم هاسمونی