با
رفتن تو دلم هوایی شد
به مرگ خودم دلم چرازی شد
با این کنهایی نمیشه به سازم
با درگی که باعثت جدایی شد
تو بازیستی و یاد تو تو آغوشم
من رخصیاه قصمی بوشم
من فردایی که گم میشه تو فکرت
تو خودت خواستی بشی فراموشم
با تو نمیشه خوشحالی و آغوش کرد
با تو نمیشه زخماد و فراموش کرد
با تو یه در نونده یه خیابونم
با تو باید خرشیده اشکو خاموش کرد
آغوشتو میخوام مثل همان روزا عرفا
به دلم بشینه جای زخماد میشکس
پر نمیکنه جا تو تو قلبم
برشا خواب میبینم میای فردا
با تو نمیشه خوشحالی و آغوش کرد
با تو نمیشه زخماد و فراموش کرد
با تو یه در نونده یه خیابونم
با تو باید خرشیده اشکو خاموش کرد
با تو
نمیشه خوشحالی و آغوش کرد
با تو نمیشه زخماد و فراموش کرد
با تو یه در نونده یه خیابونم
با تو باید خرشیده اشکو خاموش کرد