آلمی بدوستی
مانند زندان بوده است.
آدمی بدوست دائم دیدگیریان بوده است.
دوست باشد در کنارت خاطری تو بغبار.
گر نباشد
خاطرت
امر پریشان بوده است.
قلب انسانی که دارد دوست چون صبحی صفا.
قلب انسانی ندارد
شامی ظلمان بوده است.
مثل گول فصل بهاران می شکوفند آشقان.
قلبی به عشق سرد مانندی
زمستان بوده است.
غم کشد ما را کسی پرسان نگردد حال ما.
غم برار سینه تنها
مادری جان بوده است.
هرکی مهری میهنش نیست فرق نیست از بحری او.
هرکجایی اک برده این نان
تاجیکستان بوده است.
خوب کلام گفتن دل را شاد کردن مشکل است.
زهر چکندن بعد گفتن لیک آسان بوده است.
زندگی وزنین و سنگین و غم و سوز و عذاب
لیک وزنین تر
حیات برژی کوهستان بوده است.
غم مخور مخکم پوره دوستین نباشد در برد.
در بری تو لایق و دانا
خدا جان بوده است.