در سما اختر فزون است لیک یک تای پدر
در سمای قلب من تنور افزای پدر
آفتاب امر من باشی چونوری کهکشان
من ندیدم کس بدین شیرین زبانی مثل تان
بین مردم عبرومند و گرا می گشته اید
از خنر آدمگری دانم که نامی گشته اید
این همه پر از عزتی آدم و آدمگری است
مثل تو انسانی نکدل کیست
در سخنگوی و دلجوی و دلیاب پدر
کس ندیدم از توالا دوری نایاب پدر
قدردانی تفلکان و همسر مادر توی
بر همه فرزندهایت همدم و یاور توی
بر تو می خواهم پدر جان از سمیم دل مدام
تن سیحد مندی و خوش روزی و امر بردوام