ĐĂNG NHẬP BẰNG MÃ QR Sử dụng ứng dụng NCT để quét mã QR Hướng dẫn quét mã
HOẶC Đăng nhập bằng mật khẩu
Vui lòng chọn “Xác nhận” trên ứng dụng NCT của bạn để hoàn thành việc đăng nhập
  • 1. Mở ứng dụng NCT
  • 2. Đăng nhập tài khoản NCT
  • 3. Chọn biểu tượng mã QR ở phía trên góc phải
  • 4. Tiến hành quét mã QR
Tiếp tục đăng nhập bằng mã QR
*Bạn đang ở web phiên bản desktop. Quay lại phiên bản dành cho mobilex

Омар Хайям Рубоиёт

-

Đang Cập Nhật

Sorry, this content is currently not available in your country due to its copyright restriction.
You can choose other content. Thanks for your understanding.
Vui lòng đăng nhập trước khi thêm vào playlist!
Thêm bài hát vào playlist thành công

Thêm bài hát này vào danh sách Playlist

Bài hát омар хаиям рубоиет do ca sĩ thuộc thể loại Country. Tìm loi bai hat омар хаиям рубоиет - ngay trên Nhaccuatui. Nghe bài hát Омар Хайям Рубоиёт chất lượng cao 320 kbps lossless miễn phí.
Ca khúc Омар Хайям Рубоиёт do ca sĩ Đang Cập Nhật thể hiện, thuộc thể loại Country. Các bạn có thể nghe, download (tải nhạc) bài hát омар хаиям рубоиет mp3, playlist/album, MV/Video омар хаиям рубоиет miễn phí tại NhacCuaTui.com.

Lời bài hát: Омар Хайям Рубоиёт

Lời đăng bởi: 86_15635588878_1671185229650

دوری که در او آمدن و رفتنی ماست
آن ران نهایت نبادایت پیداست
کس هیچ نگفتن زیمانی راست
این آمدن از کجا وا؟
رفتن به کجا؟
ما لوبتکانیم و فلک لوبت باز
از روی حقیقت
نکه از روی مجاز
بازی چه همی کنیم برنت ای وجود
هفتم به صندوق ادم یک یک باز
ای دیل
چون سیبی تو همه خون شدن است
احوال تو هر لحظه دیگر گون شدن است
ای جان
تو بطن بحری این کار آمده ای
چون آقابت کار تو
بیرون شدن است
ای چرخی فلک
خرابی از کینه ای توست
بیدادگری شیوهی دیرینه ای توست
ای خاک
اگر سینه ای تو بشکافند
بس گوهری قمعه در سینه ای توست
چون حاصل آدمی در این دهیر دودر
جوزخون دیل و دادن جان نیست دیگر
خورم دیل آن که یک نفس زینده بود
آسوده کسی که
خود نزاد از مادر
افسوز که نامه ی جوانی
دهی شد
آن تازه بحار زندگانی دهی شد
آن مرغه طرف
که نامه او بود شباب
افسوز ندانم
که اومد و
که شد
گردون کمر زی عمر پرسوده ای ماست
جیهون اثر زی چشم پالوده ای ماست
دوزخ شرر زی رنج بهوده ای ماست
فیردوزدم زی وقت آسوده ای ماست
بسیار بگشتم به گردی درودشت
از گشتن ما کار جهان نیک نگشت
خورسندم از آن که امر من با همه رنج
گرخوش نگذشت باز خوش خوش بگذشت
اصرار جهان چون آن که در دفتر ماست
گفتن نتوان
که آن وبالی سری ماست
چون نیست در این مردم دنیا احلی
نتوان گفتن هرانچی
در خاطر ماست
آن که خوبان لبی خندان دادست
خونی جگری به درد مندان دادست
گر قسمت ما نداد شادی غم نیست شادیم
که غم هزارچندان دادست
ناکرده گناه در این جهان کیست بگو
آن که گناه نکرد چون زیست
بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میانی من و تو چیست بگو
گر باده خوری
تو باخیر اد مندان خور یا با سنمی لالروخی خندان خور
بسیار مخور
ویرد مکن
فاش مزاز
اندک خورو گهگه خورو پینهان خور
چون در گذرم
با باده شوید مرا
تلقین زی شراب ناب گوید مرا
خواهید بروزی هش ریا بید مرا
از خاکی در این میکده جویید مرا
گر یک نفست زی زیندگانی گذرت
مکزار که جوز به شاد مانی گذرت
خوش دار که سرمایه این ملکی جهان
امر استو
چونانش گذرانی گذرت
روزی که گذشته است از او یاد مکن
فردا که نیامده است
فریاد مکن
از آمده و گذشته فریاد مکن
حال خوش باشو
امر برباد مکن
برخی زوم مخور غمی جهانی گذران
بینشین و دمی به شاد مانی گذران
در طب این زمان اگر وفای بودی
هرگیز به تو نوباد نشود از دیگران
یک دست به مصحفیم و یک دست به جام
گه مرد حلالیم و
گه مرد حرام
مایم در این گنبدی فیروز روحام
نکافر مطلق
نمسلمانی تمام
مایلم به شراب نا باشد دائیم
گوشم به نیو روبا باشد دائیم
گر خاکم مرا کوزگران کوزه کند
آن کوزه پر شراب باشد دائیم
این قافله امر عجب می گذرد
دریاب دمی که تا طرب می گذرد
ساقی غمی فردای هریفان چه خوری
پش آر پیال را
که شب می گذرد
گویند که دوزخی بود مردم ماست
هفته ایست خلاف و دیل در آن نتوان بست
گر آشق و میخاربه دوزخ باشند
فردانگری بهشترا چون کفی دست
سرماست به میخانه گذر کردم دوش
پیره دیدم مست و سبوه بردوش
گفتم که چرا نداری از یزدان شرب
گفتا
که کریم است خدا بادبی نوش
پاک از ادم آمدیم و
ناپاک شدیم
شادان بدر آمدیم و
غمناک شدیم
بودیم زیابی دیده در آتش دیل
دادیم بداد امرو
در خاک شدیم
اسرار ازل را نتو دانی و نمن
این حرفی ما اما نتو خانی و نمن
هست از پسی پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برفتت
نتو مانی و نمن
امروز که مفسیم جوانی
منست، من خواهم از آن که شادمانی منست،
عیبم مکنید اگرچه تلخست
خوشست، تلخست از آن که زندگانی منست
این کوزه چون من آشق زاره بوده است، اندر طلب روی نگاره بوده است
این دسته که در گردن اون ببینی، دسته است
که بر گردن یاره بوده است

Đang tải...
Đang tải...
Đang tải...
Đang tải...