یکی در حسرت دلبر بمیرد
دیگر با یاد سیم و زر بمیرد
نمی میرم من از غمه های آلم
بمیرم من
اگر مادر بمیرد
یکی در نیمه را رهبر ندارد
دیگر دلخون شد و دلبر ندارد
حلالش با اون مرد خدا را
که در روی زمین
مادر ندارد
یکی دوست داردش با جان برابر
به هر حرفش بگوید جان مادر
یکی پزمان گشت آوازی نرمش
دیگر آواز بلند سازد با مادر
یکی باشد چراغ رهنمائش
به پیریش بگردد او اصایش
یکی با همسری نامهروبانش
نماید غیبتی او
از قفایش
بخوردیم غم
دو چشمی سر بی نالد
دو چشمی سر به عشقی تر بی نالد
نمی نالد کسی بر حال مایان
به حال ما فقط
مادر بی نالد
به پیشی پای تو مادر بمیرم
نفس بی تو نمی تانم بگیرم
برای هستی تو ست هزار شکر
که با تو روشنست
امر زمیرم
کسی شام و سهر باشد به خزمت زی مادر بیشنود هر بار رحمت
بر از حشر با امر خداوند
شفاعت میکند اورا محمد